اقیانوس ابرها
پاییز ٩۴ و نیمه های آبان مشغول پروژه عکاسی سه بُعدی در شمال بودیم که به قصد عکاسی از روستای جنگلی فیروزجاه ، منطقه بند پی بابل را عبور کردیم ، پرسان پرسان از کشاورزان و روستائیان محلی کسب اطلاع و بسوی مناطق مرتفع پیشرفتیم رودخانه ای پر آب و شالیزارهای که محصولشان برداشت شده بود و مراتع سر سبز پایین دست و مخصوصا تعداد زیادی مرغابی و بوقلمون هایی که آزادانه در کنار دیگر دام ها در حال چرا بودند ، نشان از آرامش روستا و دوری از شلوغی شهر داشت.
بعد از صرف صبحانه در این مکان دلنشین و آرام به حرکت ادامه دادیم مسیر بسوی بالا بود و قله دور دست که با اولین برفها سفید پوش شده بود خود نمایی می کرد ، فیروزجاه روستایی در دل جنگل های انبوه است در پاییز با درختان رنگارنگ و عبورِ گاه و بی گاهِ ابر مناظر زیبا و مناسب عکاسی فراوانی دارد ، بعد از چند شات در زوایای مختلف تصمیم گرفتیم تا شیخ موسی آخرین روستا که گویا زیارتی هم بود ادامه بدیم حدود ظهر رسیدیم در روستا به کسب اطلاعاتی از منطقه پرداختم که یکی از افراد محلی همانطور که با دست راست کوه مجاور را نشان میداد ناگهان نام فیلبند را به زبان آورد.
آوازه فیلبند را از دیگر طبیعت گردان و عکاسان شنیده بودیم و خود به تنهایی ارزش یک سفر را داشت ، اما اصلا گمان نداشتم به لحاظ جغرافیایی اینقدر نزدیک شده باشیم ، از بومیان منطقه پرسیدم راه دسترسی فیلبند؟ که در پاسخ گفتند باید به بابل برگشته و سپس از مسیر آمل و جاده هراز به آنجا بروید و این یعنی ١٧٠ کیلومتر طی مسیر!!! در حالی که فیلبند جلوی چشممان بود ، راننده یکی از ماشین های راهسازی گفت البته از اینجا هم می شود رفت اما فقط در تابستان ، چون جاده ندارد! و فقط زمانی که بارندگی نیست آنهم با خودرو کمک دار و مجهز می شود از شیخ موسی به فیلبند رفت ، این گفته باعث شد ، دوست خوبم جناب کوشه ای به فکر فرو رفت او تجربه آفرود و عبور از بی جاده ها را داشت و خودرو پاجیرو هم مرد میدان سخت بود و تجهزات هم که همراهمان بود ، به همه اینها انگیزه فراوان عکاسی از فیلبند را هم اضافه کنید ، من و مهرداد دیگر دوست همراهم چشم در چشم هم منتظر تصمیم استاد کوشه ای شدیم ، بلاخره با شور و مشورت و خوشبینی و البته ریسک پذیری تصمیم به رفتن گرفتیم.
عظمت کوه ها ، راه را کوتاه نشان میدهد اما واقعیت چیز دیگریست قرار شد خود را به فیلبند رسانده و شب را درآنجا بمانیم و صبح روز بعد از اقیانوس ابرها عکاسی کنیم ، از شیخ موسی بسمت قله پیشرفتیم کم کم جاده که چه عرض کنم ، معبری به اندازه دو متر که اثر آخرین عبور از ان مربوط به هفته ها قبل بود را ادامه دادیم در یک خط الراس به چشم اندازی زیبا رسیدم از یک سو روستای شیخ موسی که در دامنه جنوبی و از طرف دیگر فیلبند در ضلع شمالی البرز در زیر پا دیده می شد ، بجز خانه ای سنگ چین شده که گویا مکان نگهداری گوسفندان در فصل کوچ بوده هیچ نشان دیگری نبود که نبود ، وسایل ناهار آماده و صرف شد و خیلی سریع و بدون فوت وقت بخاطر ناشناخته بودن مسیر راهی شدیم به دلیل ارتفاع بالا بیش از سه هزارمتر ، نور خورشید خوب بود اما سایه دره ها بسرعت بالا می امد.
قسمت سخت مسیر و همانی که روستاییان گفته بودند راه نیست ، پیش رو بود دیواره کوه و شیب فراوان دره و مسیری که دیگر راه بازگشت نداشت ، امکان دور زدن و حتی دنده عقب هم نبود!! ، چشمتان روز بد نبیند بجای دو دست اگر هشت پا هم بودیم محکم چسبیده بودیم ، به سرعت قدم انسان حرکت می کردیم که تازه بد بختی رخ نمود قبل از یک پیچ به فاصله ٢۵٠ متر مکانی بود که همان نیمچه محل عبور را هم برف پوشانده بود ، اقای کوشه ای همه کمک های ماشین شامل سبک و سنگین و چهار چرخ را درگیر و فعال کرد.
آیت الکرسی چند باره و کل ائمه را یاد کردیم چاره ای جز ادامه نبود ، هرلحظه خطر سقوط به عمق دره احساس میشد ، در یک لحظه دو چرخ عقب سر خورد و لب به لب دره متوقف شدیم بسختی از طرف دیگر ماشین خارج شدیم ، احتمال هیچ کمکی نبود و تا تابستان بعد هیچ خودرویی به انجا نخواهد آمد! اول قرار شد با توجه به نزدیکی غروب ماشین رو ترک و پیاده به روستا بریم و روز بعد برگردیم ، اما فکر عاقلانه ای نبود چون در صورت کوچکترین بارندگی ماشین به عمق دره سقوط میکرد ، شکر خدا تجهیزات کامل بود ، با بیل جهت مخالف و سمت کوه و زیر هر دو لاستیک را خالی کردیم یک ساعتی طول کشید اما شکر خدا با یک حرکت لاستیک ها تو مسیر دستکن افتاد و سرخوردن بسمت دره منتفی شد ، ادامه مسیر رو هم ما پیاده و بیل بدست و آقای کوشه ای هم با احتیاط و قدم به قدم ماشین رو هدایت کرد با هزار ترس و لرز از اون معبر گذشتیم ، مسیری که هرگز به کسی توصیه نمی کنم.
کم کم سردی هوا و غروب خورشید فرارسید ، و ما هم به فیلبند نزدیک شدیم ، ظاهرش خیلی روستایی نبود ساختمانهای قشنگ و امروزی هم کم نداشت اما هر چه جلوتر میرفتیم متعجب تر میشدیم!!
واقعا عجیب بود هـیچکس در روستا نبود ، حتی یک ماشین نبود تمام درها قفل و بعضی ها چند قفله و زنجیر شده بود ، مگه میشد یک روستا به این بزرگی خالی از سکنه باشه ! انگار در خواب زمستانی بود ، حتی یه جایی از ماشین پیاده شدیم و درب چند خونه رو زدیم اما هیچ کس نبود باور کنید حتی حیواناتی مثل سک و گربه هم دیده نشد ، مسیر کوچه اصلی رو ادامه دادیم یه جای رسیدیم که مسیر را با زنجیر بسته بودن و تنها چراغ یک خونه در نزدیکی اون روشن بود ،
با سرو صدا به خونه نزدیک شدیم که یک آقای میانسال بیرون اومد و اولین سوالی که با عصبانیت پرسید این بود که شما چطوری از زنجیر راه بند عبور کردین؟
وقتی شنید که ما از طرف شیخ موسی اومدیم باور نمیکرد و میگفت غیر ممکنه!!!
اما وقتی شرح ماجرا رو شنید گفت حتی در تابستان هم کسی بجز چوپانها یا با موتور از این مسیر نیومده و شما خیلی خوش شانسین که به سلامت اینجا رسیدین!
بعد از صرف چای اقای ملکشاه که اون زمان تنها ساکن این روستای ییلاقی بود توضیح داد که ١٢٠٠ خانه این منطقه ییلاقی در تابستان دارای سکنه و پر رفت و آمد می شود و بخاطر ارتفاع زیاد همیشه در بالای ابرها قرار دارد.
تیم سه نفره ما بعد عبور از منطقه خطر حالا با خیال راحت از اقای ملکشاه یک کلبه اجاره کردیم ، آب یخ زده بود بخاری هیزمی رو روشن کردیم و خیلی زود و بقصد عکاسی در طلوع صبح توی کیسه خواب جا خوش کرده و خوابیدیم.
قبل از طلوع صبح بیرون زدیم تا موقعیت خوب و جهت طلوع رو پیدا کنیم ، شکر خدا اقیانوس ابر بسیار با شکوه و به زیبایی هرچه تمامتر تشکیل شده بود همونطور که میدونید ابرهای خزری پس از حرکت از سمت دریا به ساحل به دیوار استوار و سدبلند دامنه های شمالی رشته کوه البرز می رسند و آرام می گیرند ، اگر بگوییم روستای بر فراز رویا بیراهه نیست ، صحنه ای که ممکن است مشابه آنرا در طول پروازهای هوایی دیده باشید اما اینکه پا روی زمین و در اوج اسمان باشید احساس دیگریست که باید دید و لمس کرد ، البته مسیر دستیابی به فیلبند از ٣۵ کیلومتری آمل در جاده هراز بسوی سنگچال وحدود دو ساعت طی مسیر است که معمولا از نیمه های بهار تا آخر تابستان ایده آل ترین زمان برای سفر به اقیانوس ابرهاست.
من از عکس های فوق العاده ای که در این سفر گرفتم بسیار راضی و خشنودم اما هرگز از مسیر شیخ موسی به فیلبند نخواهم رفت.
با احترام محمد رضا شاه پسند
پاسخ دادن