رشته کوه هزار مسجد
در شمال خراسان از نقطه صفر مرزی ترکمنستان در چهچهه آغاز و تا پارک تندوره در محدوده درگز امتداد می یابد و عوارض طبیعی زیادی شامل قله ها و دره های فراوان با شیب های تند و صخره ای ، آبشارها و رودخانه های بسیاری دارد که یکی از دیگری زیباتر است و گونه های گیاهی و جانوری فراوانی را در خود جای داده است ،
اما امروز می خواهم خاطره ای از یک طبیعت گردی دو روزه در این منطقه رو براتون باز گو کنم
یه پنجشنبه اردیبهشتی زیبا با هماهنگی قبلی با چند تا از دوستان صبح زود از مشهد بسوی چناران براه افتادیم ،
در مسیر قرار بود گروه آفرود و دیفلاگ مشهد به ما ملحق بشن و از اطلاعات دوست و همنورد خوبم جناب کوشه ای بهره مند شوند ، ساعتای ٧ونیم صبح میدان اول چناران گروه رو ملاقات کردیم ، فک کنم یه بیست تایی ماشین خفن تجهیز شده کمک دار و دیفلاک بودن ، خلاصه همه مدلی بود!! سرپرستشون همه رو جمع کرد و استاد کوشه ای که منطقه رو مثل کف دستش بلده براشون سخنرانی کرد ، از طول مسیر راه و اطلاعات ریز درشت بگیر تا توصیه هایی برای مراقبت از طبیعت و جلوگیری از تخریب گونه های گیاهی منطقه و خلاصه گفت که مبادا جوگیر بشین و به زورِ ماشیناتون بِنازین چون اجازه نداریم آسیبی به طبیعت برسونیم .
خدارو شکر هوا بسیار عالی بود و بعداز طی مسیر کمتر از یه ساعت کنار یه رودخونه نشستیم به صبحانه خوردن ، جای دوستان خالی بسیار چسبید
در مسیر تردد به ارتفاعات کم کم جاده خالی به سنگلاخ تبدیل شد ، و ماشینا مثل قطار پی هم می رفتن ، گاه و بیگاه برای لذت بردن از منظره ها توقف داشتیم و گلویی تازه می کردیم، رسیدیم به یه صخره عظیم بنام بایرام قلعه خیلی با ابهت بود میگفتن ضلع شمالیش یه دیواره عمودی داره که بیشتر از ۵٠٠ متر از روی صخره تا ته دره عمق داره!!
چنتایی عکس و حرکت بسوی میدان سیستان ، جایی که یه قبرستون قدیمی مربوط به عشایر اونجا بود و جالب که سنگ قبراشون خیلی قدیمی و طبیعی بود نه تراشیده و دست ساز ، میدان وسیع و سر سبزی که جون میداد واسه اطراق و صرف ناهار ، هرکی بساطش و پهن کرد و شروع شد غذا خوری ، بعدشم یه استراحت کوتاه و بازم حرکت ،
از اینجا به بعدش رسیدیم بجایی که کم کم تو قسمتای سایه دار کوه برفای آب نشده روهم روهم بودن و مسیر عبور باز نبود ، این آفرودی ها هم که سرشون درد می کرد واسه ماجرا جویی و عبور از مسیرای سخت ، یه جایی مجبور شدیم رو بازمانده های یه بهمن با بیل رد لاستیک ها رو باز کنیم تا ماشینا تو دره سر نخورن خلاصه رسیدیم به یه قسمتی که عملا باید رو برف سر می خوردیم تا برسیم به ادامه جاده و محلی که قرار بود شب رو اونجا بمونیم ،
مشکل فقط رفتن نبود بلکه فکر برگشتن فردا رو این تیکه برف و بالا اومدن ماشینا بود ، یه عده میگفتن زنجیر میبندیم و میایم و یکی میگفت شب یخ میزنه و صبح میتونیم تا برفا شل نشدن برگردیم ، خلاصه بنا به رفتن شد و همه با زحمت و لذت و ترس از سقوط ، مسیر رو رد کردیم ،
رسیدیم به یه اولنگ سرسبز که خونه های خالی از سکنه عشایر اونجا بود با چشمه آب گوارا و عالی بود برای چادر زدن ،
خونه های که همه ساله از اوایل پاییز تا نیمه خرداد سال بعدش تخلیه بود ، بچه ها هرکدوم جای رو انتخاب و چادرها برپاشد ، غروب رسید و شب کوهستان هم آغاز شد
با چوب ها و لوازمی که همراه آورده بودیم آتیشو، بعدشم چای آتشی براه شد
شب و سکوت کوهستان و خوردن شامی سبک در آرامش لذتی داشت که نگو ، هر که بکاری مشغول و ماهم عکاسی شب می کردیم .
قرارشد همه زود بخوابیم و صبح زود ازپی سرپرست گروه به کوه پیمایی و پیاده روی در منطقه بپردازیم ،همینم شد و یواش یواش صداها و چراغ ها خاموش و همه توی .
کیسه خوابشون بخواب رفتن
صبح زود تازه آفتاب زده سحر خیزاش بیدارشده بودن و زیر آتش رو الو دادن و چای آماده بود تا صبحانه رو بزنیم خورشیدم اومد بالا و منظره های زیبا دیده شد ،
گون یه گیاه بسیار مفید با عمر چندین ساله است و معمولا تو ارتفاعات رشد میکنه ، کپه کپه ای و خیلی زیباست و البته همش خار و نوک تیز ، اماوقتی به گل میشینه برنگ بنفش و صورتی و خیلی خیلی زیباست ،
خزندگان و جوندگان برای در امان موندن از صید عقاب ها معمولا زیر گون جا خوش میکنن و زنبور های عسل آی شهد جم میکنن و چه عسل مقوی و با خواصی میشه اون عسل!!
خلاصه تا چشت کار میکنه بوته های گون ، یکی از یکی خوشگل تر
قدم زنان شروع کردیم و ستون به حرکت در اومد منطقه سرسبز و زیبا و چند دقیقه بعد رسیدیم به جنگل اورس !! اورس یه گیاه یا بهتر بگم یه درخت بومی منطقه و کاملا خودرو و بسیار مقاوم در مقابل سختی و سرمای کوهستان هست و از تیره گاج هاست ، البته رشدش خیلی کند اما عمر سیصد تا هزار ساله هم داره رفتیم و رفتیم پایین جایی که فقط از پاکوب و پیاده میشد رفت تا رسیدم به رودخونه پر آب و زلال ، کلی کیف کردیم و عده ای هم به آب بازی مشغول شدن که سرپرست گفت زودباشین که باید برگردیم ،درست می گفت چون اومدنی سراشیب بود و رفتنی با هوایی که گرمتر شده بود باید بسمت کمپ صعود می کردیم ،
بطری ها و قمقمه ها رو آب کردیم و یا علی حرکت،
بعد یه ساعت و نیم برگشتیم ناهار خوردیم و چادرا و لوازم رو بسته بندی کردیم، آماده برگشت شدیم به این خیال که تا سه ساعت دیگه می رسیم خونه ، ولی نگو برف مسیر برگشت حالا برامون نقشه داره!!!
ماشین ها یپیشرو راه افتادن و بقیه هم دنبالشون تا رسیدیم به سربالایی که ٢٠٠ متری طول و پیچ و خم داشت همونی که دیروز با سرسره بازی ازش اومده بودیم پایین
ماشین اول رفت و گیر کرد و برگشت ! قرارشد یه ماشین قویتر بره اونم امتحان کرد و نشد هرکی نظر میداد و راهی پیشنهاد می کرد ، اما راه منطقی این بود که مقداری از برفها رو با بیل کنار بزنیم تا یه مسیر مطمئن باز بشه ،
جوون ترا شروع کردن بکار و بزرگتر گروه راهنمایی می کرد ، من هم بنا به عادت عکاسی دوربین و برداشتم و یه کمی ارتفاع گرفتم که به کل ماجرا مسلط بشم
نشستم رو یه تخته سنگ و از بالا بررسی کردم همه تو دیدم بودن و بشدت در تلاش ، فش فش !! اول فکر کردم صدای وزش باد تو بوته هاست اما متفاوت بود فششششش
فشششش برگشتم که یهو تو فاصله تقریبا ٢۵ سانتی یک مار کبرا !!! آره درست دیده بودم یه مار کبرای خیلی بزرگ ، رفلکس طبیعی بدن این بود که ناخودآگاه پریدم و فاصله گرفتم ،
میگن در مواجهه با مار توی طبیعت باید در موقعیت بالاتر قرار بگیریم چون اینطوری امکان جهش مار و حمله رو ازش خواهید گرفت ، در همین حال تو ذهنم قوقایی بود
در اقلیم خراسان گونه های مار و خزندگان زیادند و دو تا از اصلی هاشون یعنی افعی و کبرا هم که سمی ترین مارهای شناخته شده هستند در منطقه دیده میشن،
گفته شده اگه یه مار کبرای بزرگ نیش بزنه فقط ٩ دقیقه فرصت داری خودتو به پاد زهر برسونی ، فاصله من با گروه انقدری بود که توی وزش باد صدام به کسی نمی رسید اونم کل گروه که از من بی خبر در تکاپوی عبور از برف بودن ،
یه دفعه از شوک ذهنی بیرون اومدم و دیدم این مار خوش خط و خال تقریبا ٣۵ سانت عمودی از توی گون اومده بیرون ، انگاری نزدیک ٢ متر طول داشت !! مار بزرگ و بالغی بود ، بخودم مسلط شدم بجز دوربین که دستم بود کیف و بقیه لوازم یه وجبی جناب مار بود ، شروع کردم به عکس گرفتن از این موجود خوفناک اما واقعا زیبا بجز باغ وحش تا حالا یه مار در محیط طبیعی رو اینقدر از نزدیک ندیده بودم ، انگار اومده بود آتلیه تا ازش عکس بگیرم ، داشتیم باهم رفیق می شدیم تقریباهمه مدلی فیگور گرفت منم دورش می چرخیدم و عکس می گرفتم ، آخرای شارژ باطری دوربین بود و تند تند اخطار قرمز می داد ، بنظرم رسید این مار دوست ما تازه از خواب زمستونی بیدار شده بود و ابدا حس و حال گزش و تهاجم نداشت و گویا روز خوش اخلاقیش بود ، البته مارها بصورت ذاتی برای صید نشدن توسط عقاب و پرنده های شکاری معمولا از داخل بوته های گون سر در میارن تا اطراف رو بررسی کنند و بین بوتها و لای سنگ ها پی لانه پرنده ها و سوراخ جوندهای کوچک می گردن
بگذریم بیست دقیقه ای با کبرای بزرگ خراسان در دل طبیعت سپری شد آخرش هم در کمال احترام و قدردانی از ایشون خداحافظی کردم ، وقتی بین سنگها ناپدید شد کیف و کوله رو برداشتم و خوشحال از اینکه عکس های خوبی از حیاط وحش به آرشیوم اضافه شده پیروزمندانه بسوی گروه برگشتم.
بنده های خدا خسته و کوفته معبری باز کرده بودن و چن تایی از حرفه ای تر ها ماشین هارو عبور داده بودن ، خلاصه دو ساعتی طول کشید که با وینج و بکسل و حول دادن بقیه ماشینا هم از برف گذر کردن و بسوی مشهد براه افتادیم ،
دو روز طبیعت گردی خیلی خیلی حال داد مخصوصا واسه من که هم کلی توشه عکس داشتم و لذت بردم و هم به سلامت از یک مخاطره گذر کردم ، وقتی تصاویر مارکبرای بزرگ رو به همراهی ها توی نمایشگر دوربین نشون می دادم باورش سخت بود اما ثبت با سند برابر بود و همه بهم احسنت و آفرین گفتن ،
هنوزم یکی از عکس های خوب گالری من همین کبراست و تا بحال چند سفارش چاپ داشتم و فک کنم طبیعت و زیبای های بی مثالش هم روحم رو شاداب می کنه و هم خاطرات خوب رقم می زنه،
امید وارم از این به بعد بتونم خاطرات بیشتری رو بنویسم و به اشتراک بگذارم
محمد رضا شاه پسند
تیر ماه ١٣٩۶
پاسخ دادن